ثناثنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

نفسم دل از بهشت كند اومد تو دل ماماني

خاطره زایمان

1392/10/13 12:08
نویسنده : مامان و بابا
580 بازدید
اشتراک گذاری

من دوشنبه خونه خواهرم بودم و از عصر باز دندون درد خفيف داشتم که بعد شام ميومديم خونه به همسرم گفتم قطره پرسيکا تموم شده بخر بريم خونه اونم خريد و اومديم من قرقره کردمو ساعت دوازده خوابيدم و سعت يک و نيم از درد خيلي شديددندان بيدار شدم و ازيه طرف سرما خوردگي و اينا و اينکه انگار بچه تو قفسه سينه ام گير کرده و درد دارم تا ساعت شش و نيم صبح دردهارو تحمل کردمو به همسري هم نگفتم بالاخره بيدارش کردمو گفتم امروز نرو گفت نميشه بايد برمو مرخصي بگيرم بيام 

تواين فاصله زنگيده بود به مامانم که بياد پيشم ساعت هشت مامانم رسيد خونمون و بعدش من شکم درد گرفتمو زنگيدم به همسرم که تا ده بيا بريم مطب 

اومدو مادرمو برديم خونشون و رفتيم مطب بعدش رضايت نامه پرکردو رفتيم تو گفت برو بيمارستان بهبود و من اونجا مريض دارم ميام اونجا نميتونم بيام نورنجات و من مخالفت کردم گفت بري اونجا ميدم همکارم عمل کنه و منم مجبوري رفتم بهبود وخواهرم توراه زنگيد که مياد بيمارستان تا بستري بشم رسيد و بستري شدم و پرستار گفت اينا درد زايمان نيست

اما ساعت دوونيم دکي اومد و گفت درد زايمان و اونجا از ماماخواست اونم بگيره انقباضاتو و گفت درد زايمانه و دکي گفت حاضرش کنيد بريم عمل که گفتم ميشه تاسه بصبريم همسرم بياد گفت باشه من ميرم اماده بشم توهم همسرتو ببين و بيا و اومد روبوسي کردمو رفتم اتاق عمل اما گريه ام گرفت و دکي گفت مريم جان چرا گريه و دست به دست هم رفتيم تو 

اونجا دکي بيهوشي خيلي خوب بود و همه رو ميخندوند و از دکي تعريف ميکرد منم گفتم اقاي دکتر خانوم دکترم ازشما تعرف کردو من اومدم اينجا 

بالاخره بي حسم کردو پاهام گرم شد و دکي فت بتادين ميزنم من گفتم دارم حس ميکنم و اما بعدش چيزي نفهميدم تااينکه ديدم دکي گفت فشار بدين از قفسه سينه گير کرده و نمياد خانوما فشار دادن و گفتن نه زور مرد ميخواد ويه دکتر مرد صداکردن و اون اومد و فشار داد و دخترم بدنيا اومد و بهش اکسيژن زدن و گريه کرد منم اون موقع مردمو زنده شدم بعدش يه امپول زدن و من به خواب رفتم و وبعدش بيست دقيقه تو ريکاوري بودمو ساعت چهار و بيست دقيقه بردن بخش بعدش هم خيلي خوب بود زياد درد نداشتم تو بيمارستان چهارتا شياف ديکلوفناک استفاده کردمو وبس 

خدارو شکر توخونه هم راحتم و خيلي صاف راه ميرممممم 

 

خدا از دکترم خيلي راضي باشه عمل فوق العاده خوبي بود 

 

برا همتون بااسم تو اتاق عمل ياد کردم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)