ثناثنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

نفسم دل از بهشت كند اومد تو دل ماماني

اولین مروارید نفسم

1393/4/14 13:38
نویسنده : مامان و بابا
576 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم خوبی مامان فدات بشه.

از یکشنبه عصر یکم بی حال بودی و اسهال بودی تااینکه دوشنبه دیگه خیلی شدید شد مامانی هم خیلی نگران حالت بود عصر بردم پیش دکترت برات دارو نوشت‌.روز بعدش خونه مامان جون مهمون بودیم افطاری رفتیم اونجا ولی تو اصلا نخندیدی و همش بی حال بودی قند عسلم.

شب اومدیم خونه و تو نخوابیدی و تازه خوابمون گرفته بود که یه هو بیدارشدم دیدم وقت سحری گذشته وبابا بدون سحری مونده بود.

روز بعدش قرا‌ربود بریم خونه حاجی بابا پدربزرگ بابایی که چون بی حال بودی سرارشد عصر بریمو

ظهر خوابوندمت یه حسی بهم گفت جیگر طلام دندون دراوره باانگشت نگاه کردم دیدم چیزی بدستم خورد بعد قاشق زدم دیدم صدا میده خیلی خیلی خوشحال شدم فورا به بابایی زنگ زدمو تبریک گفتم و بعد به عمه جونها و خاله جونات و باباجون پیام دادم و اوناهم تبریک گفتن.

اون چند روز بخاطر اسهال تو مریضی خودم خیلی خسته بودم بادیدن مروارید دخترم خیلی شارژ شدم.

آقاجونم برات گندم خریده اش دندونی بپزم انشالا این هفنه حتما میپزم وعکساشو برات میذارم.

یازده تیرماه نودوسه اولین مروارید جوونه زد.

پسندها (3)

نظرات (0)